بخش ششم :
www.farsnews.com/news
برشی از خون دلی که لعل شد»
۳شاعر عراقی که رهبر انقلاب گمشده خود را در اشعار او یافتند.
هرگاه شوق ادبیات معاصر عرب در دلم میافتد، دیوان جواهری را میگشایم و خود بهتنهایی، یا به همراه کسانی که علاقه به ادبیات عرب را در آنها سراغ دارم، به خواندن اشعار او میپردازم. شاعر و غربت او را به یاد میآورم و آرزو میکنم تا به میهن خود بازگردد و ببیند - چنانکه خواسته است - سیاهی شب دراز دامن از میهن رخت بربسته است.
در سال ۱۳۷۱ کتابی از جواهری به دستم رسید با عنوان ذکریاتی (خاطرات من ) که آن را با شوق بسیار خواندم و با وجود تراکم کارها و اشتغالات، آن را ظرف چند روز تمام کردم. بسیاری از صفحات آن را حاشیهنویسی کردم.گاه که میدیدم به رخدادی اشاره دارد، به دیوان مراجعه میکردم تا ببینم آن رخداد را در شعر خود چگونه بیان کرده است.
بعداً شنیدم علاقهمند است به اتفاق همسرش به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شود. من از دوستان خواستم تسهیلات لازم را برای زیارت آنها فراهم کنند. اما همسرش پیش از آنکه به آرزوی خود برای زیارت ثامنالائمه برسد، درگذشت.
البته دستور دادم به احترام خاندان جواهری و شاعر این خانواده، مجلس فاتحهای برای آن مرحومه در حرم رضوی برگزار شود. سپس فردی از دفترم برای تسلیتگویی به جواهری، و دعوت از او برای سفر به ایران اعزام شد. وی بلافاصله دعوت را پذیرفت و رهسپار ایران گردید.
ما دوست داشتیم شاعر، روزهایی را در سایه اسلام و انقلاب اسلامی به سر برد تا وجود امتی سربلند و باعزت و عصیانگر علیه ستم و ستمگران و در تلاش برای تحقق پیروزی در عرصههای مختلف سازندگی را - که آرزوی قلبیاش بوده - به چشم ببیند؛ دوست داشتیم او اسلام را - همچنان که آرزو میکرد - زنده، پویا، پرحرکت و انقلابی ببیند، تا خاطرش بدان بیاساید و دلش در کنار آن آرام بگیرد؛ و بدینسان، مسیر طولانی زندگی خود را به خوشی به پایان ببرد. اما روح متلاطم و ناآرام و ملتهب شاعر - که بیش از هشتاد سال با یک زندگی پرخروش سرشار از کشاکش و درگیری و دشمنی و خصومت خو گرفته - کجا میتواند آرام و قرار یابد و چگونه میتواند به آرامش برسد؟
او مدتی اینجا ماند، با من دیدار کرد و نسبت به من و نظام جمهوری اسلامی ایران احساسات خوبی را ابراز داشت. نسخهای از کتاب ذکریاتی را نیز به من هدیه کرد، به همراه ابیاتی با مطلع زیر؛
سیّدی أیّها الأعزّ الأجلُّ أنت ذو منّة و أنت المذلّ
سپس در روز عید غدیر قصیدهای برایم فرستاد با مطلع زیر:
أباالحسین تحیّات معطرة فی یوم عید [غدیر] رُحت ترعاه
کان الولیّ أمیرالمؤمنین» به والیوم أنت ولیّ الأمر» مولاه
همچنین قصیده دیگری برایم فرستاد با این مطلع؛
إیران، عاد الصّبح من أفراح حذر الفوات فآذنی بصباح
در این قصیده، در پاسخ برخی برادران که ظاهراً او را به خاطر سکوتش سرزنش کردهاند، میگوید:
قالوا سکتّ و أنت أفظع ملهب وعی الجموع ندها القداح
اما او سکوت کرده، چون دیده یارانش سکوت کردهاند:
لکن وجدت سلاحهم فی عطلة فرمیت فی قعر الجحیم سلاحی
مقصودم از این یادآوری کوتاه از جواهری این بود که گوشهای از عشق و علاقهام را نسبت به نوع خوب شعر معاصر عربی بیان کنم. امیدوارم این نوع شعر، مسئولیت خود را در بیان صادقانه آرمان تودههای امت در جهت زندگی بهتر ادا کند.
درباره این سایت