بخش آخر .
البته آنچه ذکر شد بدین معنا نیست که در جوامع امروزی، حکومت در تمامی سطوح جامعه به طور مستقیم دخالت دارد و لازم است که تمامی فعالیتها به شکل دولتی انجام پذیرد. چه بسا در کشورهای مختلف (متناسب با نظام ی آنها) دامنه دخالت دولت کم یا زیاد باشد. اما وجه مشترک تمام جوامع مدرن در این است که هیچ کشوری حاضر به هدر رفتن منابع خود و هرج و مرج و تشتت در سرمایهگذاریهای مختلف اقتصادی و غیراقتصادی نیست. به تعبیر دیگر، حکومت، خود را موظف به ایجاد شرایط و بسترهایی برای فعالیتهای اجتماعی در جهت پذیرفته شده جامعه - که ممکن است جهت الهی و معنوی یا مادی و دنیوی یا تلفیقی از این دو باشد - میداند تا بتواند متناسب با میل عمومی در سایه آن شرایط از توان موجود جامعه حداکثر استفاده را به منظور حرکت به سمت مورد نظر ببرد و روز به روز توان و قدرت جدیدی برای جامعه خلق کند. ایجاد معادلات لازم و سازمانهای منسجم و ساختارهای اجتماعی به هم تنیده و متناسب با چنین تحرکی، در حکومتهای کهن و ساده قابل مشاده نیست و اصولا همین امر باعث شده که حکومتهای امروزی بیش از گذشته به توسعه انسانی روی آورند؛ زیرا همگان دریافتهاند که محرک حرکت به سمت توسعه، اراده و خلافیت و تلاش انسان است.
از این رو به تناسب نظام ارزشی پذیرفته شده آن جامعه، ابزارهای متناسبی برای هرچه بیشتر به حرکت در آوردن افراد جامعه فراهم میگردد. به طور طبیعی با توسعه حکومتها، شیوهةای ایجاد انگیزش و تحرک، متناسب با آرمانها، اهداف و اعتقادات ملل میتواند دستخوش تغییر شود. به هرحال مهم این است که در عصر جدید، موضوع اصلی کار حکومتها تصمیمگیری در زمینه تنظیم نسبتهای کلان در جامعه است؛ نسبتهایی که تصمیمگیری درباره آنها شرایط خاصی را برای تصمیمگیری افراد آن جامعه فراهم میکند. حتی در جوامع لیبرال نیز که ادعای دفاع از آزادیهای فردی و حضور حداقل دولت در جوامع را دارند، این معنای عام از حکومت (حرکت به سمت توسعه و ایجاد بسترهای لازم برای استفاده بهینه از تمام توان موجود جامعه و تواناییهای جدید) به چشم میخورد و هرگونه عملکردی که مخلّ چنین رویهای باشد از نظر تمام اشکال حکومتهای امروزی، هدر دادن امکانات و ضایع کردن پتانسیل موجود جامعه به حساب میآید. برای روشنتر شدن معنای حکومت کافی است به بعد دیگر قضیه یعنی تاثیر حکومتها بر یکدیگر توجه شود.
قبل از تبیین بعد دیگر باید به این مطلب مهم اشاره کرد که اکثر منتقدان یا نظریهپردازان حکومت دینی، به نحوه عملکرد دولتةای مدرن عصر کنونی توجه ندارند و بر این باورند که تنها حکومت مبتنی بر نظریه مطلقه فقیه است که برای همه شئون زندگی اجتماعی و فردی نسخه میپیچد؛ از این رو از آن به استبداد تعبیر میکنند،(۳) حال آنکه با کمی توجه به شیوه عملکرد دولتها به این نکته پی خواهند برد که دولتةای مدرن با ایجاد شرایط و بسترهای خاص، نه تنها در حیات اجتماعی، بلکه در زندگی و اختیارات فردی نیز تصرف میکنند.
با تبیین بعد دیگر حکومتهای مدرن مشخص میشود که حیات بشر روی کره زمین، چنان ابعادی دارد که در مقیاس ملی، منطقهای و بینالمللی قابل ساماندهی نیست، بلکه سامان جهانی را طلب میکند.
در تبیین بعدی به تاثیر حکومت با سایر ملل و تفاوت آن با حکومتهای گذشته پرداخته خواهد شد.
پینوشتها:
۱- مهدی حائری، حکمت و حکومت، صص ۵۴، ۵۵، ۵۷، ۶۶، ۶۷.
۲- محسن کدیور، نظریههای دولت در فقه شیعه، ص ۲۹.
۳- حسینعلی منتظری، نظارت فقیه ۲»، راه نور، ش ۱۹، ص ۱۱.
درباره این سایت